در نظر بگیرید Rahul و Nita هر دو قصد به فروش رساندن جواهرات را داشته باشند. کاری که Rahul انجام میدهد این است، او یک فروشگاه یا مغازه را در مرکز شهر دستوپا کرده و فهرستی از مواردی که لازم است در فروشگاهش به کار ببرد را تهیه میکند. این فهرست را بهگونهای طراحی میکند که هم سود خود را به دست بیاورد و هم جذابیت کافی را برای مشتریان داشته باشد.
او معمولاً خیلی سریع دست به فروش میزند. بهعنوان یک بیزینس من با تکیه به اطمینان خود، حسن نیت و قدرت بیانش فروش را شروع کرده و بر اساس اصول بازار آزاد قیمتها سود خود را مشخص میکند.
اما حالا ببینم Nita بهعنوان کسی که همیشه به دنبال ابداع راهی جدید برای حل مشکلات است چگونه به این موضوع نگاه میکند. او به دنبال راهحلی برای فروش محصولاتش بهصورت آنلاین میگردد و به این خاطر با بهکارگیری زبان ماشین سعی میکند راهحلی را بیابد که از طریق آن بتواند برآوردی از جامعه آماری و اولویتهای مشتری ازجمله بودجه، حساسیتهایی که در انتخاب این نوع جنس دارند، فلزات جدید داشته باشد.
مطمئناً Nita قادر به انجام همه این موارد در روز اول نیست. او ابتدا یک محصول قابلاعتماد را انتخاب میکند که با آن بتواند فرضیه خود را امتحان کند. فرضیه این است که مشتریان ترجیح میدهند جواهراتی را خریداری کنند که طرح آن را خود انتخاب کنند. او کار را در محیط خانه خود شروع کرده و آزمایشش را از اعضای خانواده، دوستان و آشنایان شروع میکند.
Rahul سرمایه اولیه برای شروع کارش را از خانواده، خویشاوندان و اطرافیانش دریافت میکند، او همچنین ممکن است این سرمایه را با گرفتن وام فراهم کند.
در مقابل Nita کسی است که از کار سابق خود در شرکت چند ملیتی خسته شده است. او برای استارت ایده خود پساندازی که دارد را به کار گرفته و همچنین ایدههای خلاقانهاش را به اقوام، همکاران و حتی رئیسش میفروشد تنها به امید اینکه آنها در سرمایهگذاری شروع کار با وی همکاری کنند.
دلایل هرکدام برای شروع این کار چیست؟
یکی از تفاوتهای اصلی بین استارت آپ و تجارت، دلایل هرکدام برای شروع کار است. چیزی که Nita را برای شروع کار برانگیخته میکند، نارضایتیاش از روال انجام کارهای روزانه به شکل فعلی است. او همواره به دنبال راههایی هوشمندانهتر و کوتاهتر برای انجام هر کار میگردد و به فکر حل مشکلات به شیوهای جدید است. از سوی دیگر Rahul قصد دارد یک سود مطلوب بهصورت ماهیانه دستگیرش شود و البته هرماه مقداری از این سود را بهعنوان سرمایهای برای رشد کارش اختصاص میدهد.
برای Rahul روشن است که توسعه کسبوکارش تنها وابسته به تزریق سرمایه است. هرچه سرمایه بیشتری را اختصاص دهد تجارتش رشد چشمگیرتری خواهد داشت. او قصد دارد یک تجارت سنتی را از راههای مدرن شروع کند و برای این منظور از آخرین نرمافزارهای حسابداری، برچسبهای RFID و کلی قطعات عجیبوغریب برای طراحی ویترین خود استفاده میکند.
Rahul کار خود را با دریافت بازخورد از مشتریان پیش میبرد. او از روش های پرداخت مالی مدرن استفاده میکند و با آنالیز کردن مشتریان به فکر افزایش فروش و درنتیجه سود خود است. او بازار را شناخته و بر اساس سلیقه مشتریان روش کاری خود را انتخاب میکند.
از سوی دیگر Nita بازار فعلی را ناکارآمد دانسته و مسخره میکند. او معتقد است که باید از تکنولوژی برای راحتی هرچه بیشتر بشر استفاده شود و بازار را به این شکل سنتی نمیپسندد.
تفاوتهای اقتصادی
یکی دیگر از تفاوتهای اصلی در میان این دو گروه اصول مالی است. ریسک در مقابل بازگشت سرمایه موضوعی است که هرکدام از گروهها به طرز خاصی با آن مقابله میکنند.
بیشتر بیزینسها با ریسک بازگشت سرمایه اولیه روبرو هستند. کسی که اقدام به شروع کاری میکند میتواند تا ۱۲ ماه آینده را پیشبینی کند اما درهرصورت این فقط یک پیشبینی است و مشخص نیست درواقع چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.
یک استارتآپ بههیچوجه راحت شروع به کار نمیکند چراکه استارتآپها دست به راهاندازی کاری میزنند که قبلاً هیچ تجربهای از انجامش نبوده است و نگرانی بازگشت سرمایه در استارتآپها در مقایسه با تجارتهای انجامشده قبلی بسیار بالاتر است. مگر اینکه کارآفرین سرمایه کلانی داشته و از دست دادن پول برایش خیلی حیاتی نباشد.
Rahul سرمایهاش را در اوراق قرضه قرار نمیدهد و با این کار ریسک بزرگی را متحمل میشود. اما شاید چون به موفقیت تجارتش خیلی مطمئن است حاضرشده این ریسک را قبول کند. او از سود قطعی خود، رشد سالیانه کسبوکار و فروشش مطمئن نیست اما نسبتاً از سود عملیاتی تجارتش مطمئن است. از سوی دیگر Nita نمیداند آیا بعد از شش ماه مجبور است با مدیر سابقش برای برگشت به همان شغل کسلکننده تما س بگیرد یا خیر. آنهم درصورتیکه هنوز در همان شرکت جای خالی برایش باشد.
start-up Bubble
در عصر حاضر راهاندازی یک استارتآپ شاید خیلی شیک و قابلتوجه به نظر برسد. اما واقعیت این است، هر شغلی که یک کارآفرین شروع میکند الزاماً یک استارتآپ نیست. سرمایهگذاری خطر پذیر، incubator ها، فضاهای چندرسانهای و مؤسسات آموزشی در ایجاد حباب استارت آپی نقش دارند! برخی بیزینسها با استارتآپها اشتباه گرفته میشوند.
اگر شما بهعنوان یک کارآفرین اعتمادبهنفس کافی برای حل بعضی مشکلات مثل مشکلات پرداخت مشتریان را نداشته باشید و این مشکلات در طول کار شما همچنان ادامه داشته باشد باید اسم خود را از کارآفرین به یک businessman تغییر دهید.
منبع : هاست ایران